خلاصه داستان: بعد از 5 سال عباس و حسن از زندان آزاد می شوند و به دنبال عطا می روند. در تمام این سالها او در کاما بود اما اخیراً بهتر شده و به زندگی عادی بازگشته است. این سه نفر یک بار دیگر با هم متحد می شوند و به دنبال یک کار خوب می روند اما به دنبال ...
خلاصه داستان: زنی با چشمانی با شکوه که لبانش چون خوشههای انگور است و لبخندش نظیر موسیقی دلنواز اما چرا هر که او را بخواد و به تو نزدیک شود ناپدید خواهد شد ....
خلاصه داستان: هاله و فرهاد به همراه پسر 5 سالهشان، امیر، اخیراً در یک مجتمع جدید اقامت کردهاند. امیر در صحرا، جلوی مجتمع گم شده است، اما پدر و مادرش به زودی او را پیدا می کنند. بعداً امیر به پدرش می گوید که ...
خلاصه داستان: سربازی در اثر پرتاب نارنجک در استادیوم چشمش کور شده که برادرش برای تامین هزینههای جراحی او تعدادی چک بیمحل خریداری کرده و سعی در پاس کردن چکها دارد اما با افرادی رو به رو شده که بلاهایی را سر او آورده و به او تجاوز میکنند و ..
خلاصه داستان: با مرگ مشکوک شهرزاد ، لیلا و آزاده مینو برای به دنیا آوردن فرزندی که در شکم خود دارد به مشکل برمیخورد ، او برای زایمان کردن به دنبال پناهگاهی است چرا که کسانی در پی سقط جنین بوده و ..
خلاصه داستان: مهاجری افغان به همراه دخترش ، مرونا در کارگاهی مشغول به کار هستند ، قرار است عشقی اتفاق بیافتد ، عشقی بین صابر و مرونا اما بازگشت مرونا و پدرش به افغانستان ..
خلاصه داستان: همه چیز از عروسی مرجان و دستگیری داماد قلابی شروع می شود ، با فرار کردن داماد قلابی ، روی پیراهن یکی از مهمانان به نام داوود آب آلبالو میریزد ، مجید به خیال اینکه داوود تیر خورده او را به اتاقی برده و لباس هایش را در میآورد ، داوود بعد از بهوش آمدن برای فرار از مهلکه مانتویی زنانه پوشیده و از خانه خارج شده که در همین حین ماشین دوست مرجان به نام آیدا را دیده و سوار آن شده اما ماشین آیدا با ماشین پلیس تصادف می کند که ......