خلاصه داستان: داستان جوانی روستایی را روایت می کند که به دلیل کمبود آب و بحران به دنبال نان به پایتخت مهاجرت می کند. او مجبور است در مشاغلی کار کند که هیچ دانش و تجربه ای در مورد آنها ندارد
خلاصه داستان: کارمند بازنشستهایی به نام آقا یوسف با دخترش رعنا روزگار گذرانده ، پسر آقا یوسف خانه و خانوادهی خود را ترک کرده و به کانادا مهاجرت کرده ، آقا یوسف پنج سال تمام به دور از چشم دخترش و پنهانی برای تامین خرج زندگی خود و عروسش در خانههای مردم کار میکند و ..
خلاصه داستان: دختر جوانی بعد از قبولی در رشته داروسازی دانشگاه آزاد برای تامین هزینهها و خرج و مخارج دانشگاه خود در هتلی پنج ستاره مشغول به کار میشود اما حسادتها مشکلاتی را برای او به وجود میآورند و ..
خلاصه داستان: محیا و رضا زوج جوانی در آستانه ازدواج هستند. رضا مهندس معمار است و محیا شاگرد و نامزد اوست. حادثه ای برای محیا اتفاق میافتد که مسیر زندگی هر دوی آنها تغییر می کند…